-
خوشبختی
شنبه 4 تیر 1390 20:25
درختان می گویند بهار پرندگان می گویند ، لانه سنگ ها می گویند صبر و خاک ها می گویند مصاحب و انسان ها می گویند «خوشبختی» امّا همه ی ما در یک چیز شبیهیم ، در طلب نور ! ما نه درختیم و نه خاک . پس خوشبختی را با علم به همه ی ضعف هامان در تشخیص ، باید در حریم خودمان جستجو کنیم . حسین پناهی
-
پدیده غیرشرعی در اتاق منشی وزیر
دوشنبه 16 خرداد 1390 19:13
در ادامه عزم جزم دولت محترم برای رفع یکی- دو مشکل کوچک باقیمانده در راه پیشرفت همهجانبه مملکت و حل اساسی معضل جا، علاوه بر اینکه به گفته وزیر مسکن آنقدر خانه ساخته شده که روی دست دولت مانده، یک اتفاق دیگر هم افتاده. البته همین الان عرض کنم که هر چه مشکل در کشور هست مرده ریگ دولتهای گذشته است و دولت نهم و دهم فقط...
-
بازی
دوشنبه 22 فروردین 1390 15:48
ما عاشق بازی هستیم. با اعداد بازی میکنیم. با کلمات بازی میکنیم. با آبروی دیگران بازی میکننیم. با احساسات آدمها بازی میکنیم. بازیگران خوبی هستیم ما. اگر بازیگری تیم داشت ما در کل کهکشان راه شیری ، قهرمان بلا منازع بودیم. حیف شد
-
خوشی ابدی
شنبه 20 فروردین 1390 15:23
خدایا، به من روی خو ش بوی خو ش زبان خو ش اخلاق خو ش رفتار خو ش مرام خو ش طینت خو ش حساب خو ش را هم یک جا و با هم بدهی،در این دوره و زمانه به اندازه خو ش گلی خو ش تیپی خو ش سر وزبانی و خو ش هیکلی نمی ارزد و کار را راه نمی اندازد
-
تقویم
دوشنبه 23 اسفند 1389 10:52
آخرین روز های سال 89 ست و همه به صرافت افتادن که سالی رو که گذشت سبک و سنگین کنند. سالی که آخرین سال دهه 80 ست و از چند روز دیگه وارد یک دهه جدید میشیم. امسال از پارسال برام بهتر بود. خدار را شکر. اما اگه بخوام ماه به ماه بگم ، باید مثل تقویم ورق بزنم این سال رو به پایان رو. فروردین:عاشق میکنه بهار همه رو .من هم عاشق...
-
این نوشته سیاسی نیست
چهارشنبه 18 اسفند 1389 12:22
چند هفته ای است که سه شنبه های تهران حال خوبی ندارن.چند هفته ای هست که سه شنبه ها تهران تبدیل میشه به پادگان و کلی مامور و مامور نما (که هر چقدر هم ماسک گنده بزنن و باتوم به دست بگیرن و لباس ارتشی بپوشن بازم از 20 کیلومتری داد میزنه که پلیس نیستن) میریزن تو خیابون. متاسفانه و بالاجبار این سه شنبه ها من بیرون از خونه...
-
غلبه
پنجشنبه 12 اسفند 1389 11:47
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 نمیدانم چرا همه فکرهای خوب و سوژه های ناب ، Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 . شب ها به ذهنم هجوم می آورند.آن ساعت هایی که جز صدای تیک تاک ساعت دیواری و صدای خفه و گاه به گاه هواپیماها چیز دیگری به گوش نمیرسد، افکار و ایده ها همچون لشگری ناغافل...
-
بوی عید
جمعه 6 اسفند 1389 12:02
اسفند که میاد انگار همه چیز رنگ و بوی دیگه ای میگیره. هر چه قدر هم که بی حال و افسرده وبی حوصله باشی قاطی این تکاپو ها و شور و حال ها میشی وچقدر هم خوبه که بشی. چقدر خوبه که عید هست. حداقل تو ی این بازه زمانی اولویت های آدم تغییر میکنند. ماها فقط بلدیم همه چیز رو سخت تر کنیم. نمیدونم چرا از این همه شور و هیجانی که عید...
-
سهم شیعه از پیامبر آخرین
یکشنبه 1 اسفند 1389 18:16
فردا قاعدتا باید بزرگترین عید مسلمانان باشد. میلاد پیامبر اسلام. اما من اینطور فکر نمیکنم. به برنامه های همین صدا و سیمای نه چندان محترم که نگاه کنید( نه چندان محترم از آن جهت که فقط لقبش ملی ست اما نشانی از ملی بودن ندارد و هر اراجیفی را به خورد خلق الله میدهد وکلا یک 70-80 سالی از دنیا عقب است ) از چند روز قبل شروع...
-
خانه های روی آب
شنبه 30 بهمن 1389 13:08
پنج شنبه شنیدم یکی از بچه های فامیل از زنش جدا شده .سه چهار سالی هست ازدواج کردن و یه پسر دو سال و نیمه دارن از اون ازدواج هایی که از اولش ته اش پیدا بود اما وقتی یکهو وسط دوران نامزدی میفهمی که عروس و داماد باید زودی برن سر خونه و زندگی شون چون یه تو راهی دارن و حالا این وسط بدبخت مامانا که باید هی ماله بکشن و دروغ...
-
مکتب های بشری
یکشنبه 24 بهمن 1389 14:16
سوسیالیسم : دو گاو دارید. یکی را نگه میدارید. دیگری را به همسایه خود می دهید کمونیسم : دو گاو دارید. دولت هر دوی انها را میگیرد تا شما و همسایه تان را در شیرش شریک کند فاشیسم : دو گاو دارید. شیر را به دولت میدهید. دولت ان را به شما میفروشد کاپیتالیسم : دو گاو دارید. هر دوی انها را میدوشید. شیرها را بر زمین میریزید تا...
-
بی ربطی مطلق
شنبه 23 بهمن 1389 20:39
چقدر چرند آخه چقدر دری وری آخه؟ ما به کجا میریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ قهقرا لابد. بابا بسه دیگه روانیااااااااااااا هیچ قبرستونیم نیست آدم بره گم بمیره اونجا دست هیچ پدر پدر پدر سوخته ایم به آدم نرسه میای اینترنت وبلاگ بخونی، این ور و اونورش پر تبلیغه حالا تبلیغ چی؟ آموزش بستن روسری و شال .آی حرصم میگیره آی حرصم میگیره .خاک تو سر...
-
برای یک روز بزرگ
سهشنبه 5 مرداد 1389 18:03
نمیدونم چرا اینجوریه.نیمه شعبان که نزدیک میشه همه به جنب و جوش میافتند.چرا تولد امام زمان از همه تولد ها با شکوه تره؟ چرا تولد پیامبر یا عید مبعث این شکوه رو نداره با اینکه مسلمان شدن و بودنمون رو از این روزا داریم ؟ یا واسه ما شیعه ها،تولد حضرت علی یا عید غدیر این شکلی نیست؟ چی نیمه شعبان رو انقدر بزرگ کرده؟ چیزی جز...
-
نگاه اول
سهشنبه 1 تیر 1389 02:48
روز –خارجی-نگاه اول چهار راه هوا:آفتابی من:مضطرب تو:مضطرب ساعت یکی شدن نگاه ها من:نگاه اول به تو تو:نگاه اول به من من:به دلم نشستی تو:به دلت نشستم ساعت یکی شدن دست ها هوا:نیمه ابری ساعت یکی شدن قدم ها فانوس دریایی من:سبک تو:سبک هوا:بارانی ما:کنار هم من:میلرزیدم و تو میفهمیدی تو:میلرزیدی و نمیگذاشتی من بفهمم هر دو بغل...
-
وارونگی
چهارشنبه 26 خرداد 1389 16:15
آدم جوری زاده شده که مالک و مملوک باشه.توی همه چی.چه مادی چه معنوی.این حس بهش قدرت میده.دوست داره متعلق به جایی باشه،واسه همین، مفهوم کشور ،سرزمین مادری،آب و خاک،خانه پدری و... به وجود اومد. و دوست داره مالک باشه ،چیزی از خودش داشته باشه مثل خانواده ،فرزند، خونه و ماشین و... عشق هر آدمی تو یک رابطه عاشقانه(البته از...
-
مزخرفات
یکشنبه 23 خرداد 1389 02:45
یه چیزایی بعضی وقتا نمیدونم از کجای بعضیا در میاد که هیچ جوری هضم نمیشن. یکیش همین منطق.بله منطق و منطقی بودن. بعضی کلمات به مرور زمان معنیشون عوض میشه یا معنی جدید میگیرن(به کتاب زبان فارسی دبیرستانت یه نگاه بنداز) کلمه منطق هم انگار از این دسته شده و من خبر نداشتم.به تازگی فهمیدم منطقی بودن مساوی است با خفه شدن،جیک...
-
دق دلی
شنبه 22 خرداد 1389 02:38
از روز ارتش متنفرم.از فروردین متنفرم. از پارک آب و آتش متنفرم. از فانوس دریایی متنفرم.از چهارراه فاطمی متنفرم. از سوسیس بندری متنفرم.از انقلاب تا آزادی متنفرم. از ظهر تا عصر متنفرم. از بهنام صفوی متنفرم. از هر چیزی که به تو مربوط بشه متنفرم.از تو متنفرم. از جنس تو متنفرم.از ترس متنفرم.از بی ارادگی متنفرم. از تنوع طلبی...
-
مسافر و خانم مهمان خانه دار
پنجشنبه 20 خرداد 1389 04:48
خانم مهمان خانه داری بود با یک مهمان خانه کوچک اما زیبا و دلنشین که مسافران کمی داشت گاهی مدتها می گذشت و مهمانی نداشت اما خانم مهمان خانه دار گله نمی کرد ،اومنتظر بود، منتظر آن مسافر موعود مسافری که قرار بود بیاید و برای همیشه بماند. در واقع خانم مهمان خانه دار به همه مسافرانش به چشم همان مسافر نگاه می کرد اما... هیچ...
-
اول..
پنجشنبه 20 خرداد 1389 04:47
از کجا شروع شد و چی باعث شد و چرا.... نمیدونم فقط میدونم که باید یه جایی و یه جوری شروع میشد و حالا من اینجام و عطش و هوس نوشتن که سالها با من بوده و من سرکوبش کرده بودم بالاخره کار دستم داد! از چی و کی و چطور میخوام بنویسم و... هنوز نمیدونم فقط میدونم که باید بنویسم نه که بخواما! نه ،باید بنویسم... باید