تقویم

آخرین روز های سال 89 ست و همه به صرافت افتادن که سالی رو که گذشت سبک و سنگین کنند. سالی که آخرین سال دهه 80 ست و از چند روز دیگه وارد یک دهه جدید میشیم. امسال از پارسال برام بهتر بود. خدار را شکر. اما اگه بخوام ماه به ماه بگم ، باید مثل تقویم ورق بزنم این سال رو به پایان رو.

فروردین:عاشق میکنه بهار همه رو .من هم عاشق شدم تو روزهای آخر فروردین

اردیبهشت:تو روزها ی آخر همین ماه فارغ شدم از عشقی که به غریبه ای داشتم که میپنداشتم آشناست و ..

خرداد:پس لرزه های آن حس ادامه دارد..

تیر: تب تند زود به عرق مینشیند. حالم خوب است. مشغول بازسازی دل بی صاحب مانده

مرداد:گرما.تشنگی.روزه و حال خوب ماه سوزانده شدن گناهان

شهریور: تولدم. حال خوب ادامه دارد همچنان

مهر: بی حادثه اگر مهری در زمین مانده باشد .مانده آیا؟

آبان: سالگرد عزیزی است که رفتنش همچنان باور نکردنی ست

آذر:پاییز.پاییز.کی تمام میشوی پس؟

دی :درس و درس و درس

بهمن: کنکور لعنتی ارشد

اسفند: نفسی به راحتی . خلاصی از درس  و چشم به راه بهار

دهه 80 که شروع شد من یک نوجوان بودم که داشت میرفت دبیرستان. زمان ما دبیرستان رفتن واسه خودش رنسانسی بود .نه مثل حالا

با کلی امید و دغدغه و آرمان

به دانشگاه رفتم.

عشق رو تجربه کردم

زندگی کردن رو مشق کردم

بزرگ شدم

معنای خیلی چیزها رو فهمیدم

و حالا بعد از ده سال

وقتی برمیگردم و یک نگاه به پشت سرم میندازم. میگم :اوه ه ه ه  چه راه طولانی و سختی بود سپید. یعنی بازم جون ادامه دادن رو داری؟

دختر نوجوون  پر شور اول دهه 80 . جوون پر شور دهه 90 هم هست؟

نمیدونم

دهه شصتی ها دنیایی دارن که فقط خودشون درک  میکنند. نمیشه توصیفش کرد.

ما دهه 80 پوست انداختیم با درد. قد کشیدیم با درد. بزرگ شدیم با درد. حالا اونایی که دهه90 تازه جوون میشن آیا مثل ما درد خواهند کشید؟

فکر نکنم

جز داشتن حال خوب از خدا چیزی واسه خودم نمیخوام

خیلی وقته این تنها خواسته من از خداست

چون فهمیدم که این بزرگترین هد یه ای ست که خدا میتونه به آدم بده.

من هم از هدیه های جور واجور از همه بزرگتره رو میخوام.


این نوشته سیاسی نیست

چند هفته ای است که سه شنبه های تهران حال خوبی ندارن.چند هفته ای هست که سه شنبه ها تهران  تبدیل میشه به پادگان و کلی مامور و مامور نما (که هر چقدر هم ماسک گنده بزنن و باتوم  به دست بگیرن و لباس ارتشی بپوشن بازم از 20 کیلومتری داد میزنه که پلیس نیستن) میریزن تو خیابون. متاسفانه و بالاجبار این سه شنبه ها من بیرون از خونه ام و این صحنه ها رو مکرر میبینم. وقتی ساعت از 7 میگذره و اینا میخوان برگردن به مقر هاشون با او ن موتور های خاص که برای آدمای عادی ممنوعه. خط مخصوص بی آر تی رو با پیست اشتباه مییرن و فقط زهره مردم رو آب میکنن. عین تفریح میمونه انگار. یکی نیست بگه عزیز من اگه مردی از خاکت جلوی بیگانه دفاع کن. از ناموست جلوی عرب ها دفاع کن. شاخ و شونه کشیدن واسه زن و بچه مردم که کاری نداره. من کاری ندارم که اصل این بیرون اومدنا چیه. ولی این جور قدرت نمایی یک چیز رو به ذهن میاره. سیاست ایجاد ترس  . این هیبت های ترسناک با اون همه بچه کم سنی که باتوم به دست دارن سه شنبه های پایتخت رو زشت میکنه. این راهش نیست.

غلبه

نمیدانم چرا همه فکرهای خوب و سوژه های ناب ،


. شب ها به ذهنم هجوم می آورند.آن ساعت هایی که جز صدای تیک تاک ساعت دیواری و صدای


  خفه و گاه به گاه هواپیماها چیز دیگری به گوش نمیرسد، افکار و ایده ها همچون لشگری ناغافل به ذهنم شبیخون


میزنند. و من ،خسته از روز و روزمرگی ، زورم می آید برخیزم و چراغ را روشن کنم و دست به قلم شوم. اما


امشب... امشب دیگر بر این تنبلی غلبه کردم و برخاستم و شروع کردم به نوشتن ،این دغدغه همیشگی ام،


که هرگز از آن سیر نمیشوم و خسته ام نمیکند.


و حس خوبی است که بتوانی بنویسی  و روایت کنی  همه ان چیزهایی را که در مغزت وول میخورند و


گاهی حتی نمی توانی به زبان بیاوری. نوشتن کمکت میکند و رها می شوی  رها، رها ،رها


حالا آسوده تر میتوانم بخوابم.


بوی عید

اسفند که میاد انگار همه چیز رنگ و بوی دیگه ای میگیره. هر چه قدر هم که بی حال و افسرده وبی حوصله باشی قاطی این تکاپو ها و شور و حال ها میشی وچقدر هم خوبه که بشی. چقدر خوبه که عید هست. حداقل تو ی این بازه زمانی اولویت های آدم تغییر میکنند. ماها فقط بلدیم همه چیز رو سخت تر کنیم. نمیدونم چرا از این همه شور و هیجانی که عید میاره ملت فقط بدی هاشو میبینن. مثل سختی خونه تکونی و خرید کردن و پول کم آوردن و غرغر بچه ها و سخت گیری های مادرا و خلاصه اتفاق به این خوبی رو الکی زهر مار میکنیم. نمیدونم من خیلی خو شبینم یا آدما دارن روز به روز بد بین تر و بد اخلاق تر میشن. من چند وقت پیش ،شاید نزدیک یک سال قبل یه تصمیمی گرفتم و اونم اینه که پای آدمای اینجوری و که فقط الکی غر میزنن و آه و ناله میکنن و نا امیدند رو از زندگیم قطع کنم. و مطمئنم تصمیم خوبیه. بنابراین با نهایت انرژی و روحیه به استقبال عیدی میرم که با همه وجودم آرزو میکنم شروع یک سال خوب با کلی اتفاق خوب برای خودم  و همه آدم هایی که دوستشون دارم و اونهایی که مثل خودم خوشبینن ،باشه.


سهم شیعه از پیامبر آخرین

فردا قاعدتا باید بزرگترین عید مسلمانان باشد. میلاد پیامبر اسلام. اما من اینطور فکر نمیکنم. به برنامه های همین صدا و سیمای نه چندان محترم که نگاه کنید( نه چندان محترم از آن جهت که فقط لقبش ملی ست اما نشانی از ملی بودن ندارد و هر اراجیفی را به خورد خلق الله میدهد وکلا یک 70-80 سالی از دنیا عقب است ) از چند روز قبل شروع کرده اند به مثلا ویژه برنامه برای میلاد پیامبر. والله من که هر چه دیدم یا از کردستان بود یا از مهاباد. برادران اهل تسنن.

خیلی دردناکه که در بزرگترین کشور شیعه دنیا زندگی کنی آن هم به عنوان یک شیعه اما اثری از این مذهب در برنامه های مربوط به پیامبر نباشد. چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مگر آنها (کشورهای سنی نشین )به ما برادر دینی میگویند؟ چشم دیدن ما را هم ندارند .نمونه ا ش همین عربستان و امارات و غیره و غیره.فقط وقتی کارشان گیر است شیعه را هم داخل بازی میکنند.

ما میترسیم؟ وقتی دانشجو بودم سر یکی از همین کلاس های عمومی .فکر کنم معارف،استاد اسم عمر را آورد یکی از بچه ها گفت لعنت بر عمر. استاد ناراحت شد که نگویید این حرفها را و این حرفها تفرقه میاندازد. من مات ماندم. فرستادن لعنت به کسی که به دختر پیامبر سیلی زد ،علی را از حق مسلمش محروم کرد جلوی نوشته شدن وصیت نامه پیامبر را گرفت تفرقه انداختن است؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟  لابد باید سلام و تحیت هم بفرستیم.

چطور میشود گفت شیعه و سنی برادرند و یک دین دارند وقتی در اساسی ترین حرفها با هم توافق ندارند؟

مگر میشود پیامبر را قبول داشت اما حرفهایش را نه؟

چطور میشود گفت شیعه و سنی یک کتاب واحد را قبول دارند اما  آیه تطهیر را یکی قبول دارد آن یکی  نه؟

چطور میشود قرآن را قبول داشت اما آیه ولایت را نه؟

چطور میشود به حقانیت محمد شهادت داد اما غدیر خم را قبول نداشت؟

چطور میتوان حدیث ثقلین را قبول نداشت؟ این همه  پارادوکس از کجاست؟

چطور شیعه و سنی یک دین دارند در حالی که یکی عزای حسین را میگیرد و آن یکی.......؟

میشود؟

اینها فقط سوال هستند

هر کس توانست جوابی منطقی دهد استقبال میکنم.

خاتم پیامبران محمد است اما روز میلادش  از 22 بهمن هم کمتر است برای آقایان .۲۲ بهمن نور افشانی میکنند پایتخت را اما انگار پیامبر ارز ش هزینه کردن را ندارد.

همین است که تولد مسیح میشود بزرگترین جشن دینی جهان. این وسط شیعه هم باید برود غاز بچراند چون که انگار پیامبر فقط برای اهل تسنن است و بس .